شاهزاده ای در چین

RN · 11:50 1400/03/22

برو ادامه پارت آزمایشی

شاهزاده ای در چین

 

از زبان نویسنده

روزی بود و روزگاری در قدیم شاهزاده خانمی بود به نام مارینت که او را مرینت صدا میزدند او شاد و خوشحال در قصری در یکی از کشورای همسایه چین زندگی می کرد او زیبا و مهربون و خشرو بود هیچ گاه ندیمه هایش را دعوا نمی کرد و هیچ وقت با دیگران تند رفتار نمی کرد و همیشه شاد و مهربان بنظر می رسید او از بچگی به ورزش های رزمی علاقه داشت و از پشت دیوار حرکات برادرش رو می دید و سعی میکرد مثل او انجام دهد و پشت دیوار اتاقش یواشکی با شمشیر می جنگید و تمرین می کرد در 16 سالگی همه حتی برادر او متوجه استعدادش شدن در دوران برای شاهزاده خانم ها این عجیب بود که شاهزاده ها بجنگند ولی او استعدادش رو داشت روزی پدرش خواست به چین حمله کندو انجا را تسخیر کند مرینت به پدرش اصرار کرد که در جنگ شرکت کند ولی پدرش که نگران اوبود قبول نکرد.......

پدر او لئونارد نام داشت و پادشاهی قردتمند و خردمند و زیرک بود و اسم برادرش یوجین بود و نام مادرش هایده  بهترین دوست او ندیمه اش لاوییانا بود و آنها با هم وقت می گذراندند وقتی جنگ به پایان رسید اونها چین را تسخیر کرده بودند پادشاه چین از مردم مالیات زیادی میگرفت و پادشاه خوبی نبود. مردم چین هم که از حکومت پادشاهشان راضی نبودن شاهزاده لئونارد رو پذیرفتن و از حکومت جدید خوشحال بود.

 

پوستر رو ساختم حتما میزارم

فعلا