قولی که زیر پا گذاشته شد پارت 9 (کمدی مطلق: بخش 1)

نیامد بکوب

یکی از دوستان پرسیده بود اسم این اهگ چیه؟ عزیزم اسم این اهنگ: Every time I Cry هست که معنیش میشه: هر بار که گریه می‌کنم

برید ادامه. دوستان. و جا داره از زمان بندی زیادی فوق العاده برادرم تشکر کنم که هروقت میخوام تو لپ تاپ تایپ کنم مدام ازم درس ریاضی پایه چهارم میپرسه و نمیزاره درست به رمان فکر کنم.

 

(راوی)

الیا* لبخندی شیطانی*: دقیقا!

ادرین: میشه جلو مدرسه نکنید؟*ولی نینو و الیا دنبال هم راه افتاده بودند*

رز: تو حالت خوبه مرینت؟

مرینت: اره فقط یک ذره حالت تهوع دارم.(توضیح مرینت داشته با یه حالت یج مانند هی به اطراف نگاه میکرده تا اون پسر/مرد رو پیدا کنه و ببینه که ایا اینجاست یا نه و الان به ادرین راجب حالش دروغ گفت)

خلاصه بچه ها میرن سر کلاس و حالا یک سری به زندگی اون مرد نا شناس بزنیم.(ماریا*وجی الین*: این قدر راجب این مرده فکر کرده کله اش اتیش گرفته و واسه همین من ادامه اش رو میگم./الین*نویسنده*: لازم نکرده بعدشم اتیش گرفتنم فقط واسه یک لحظه است)

*جایی نامعلوم*

*از زبون فرد ناشناس*

قیژژژژ......تق..

: بچه ها من اومدم خونه.

: خوش اومدی بابا.

لعنتی زیاد وقت ندارم! بریم که رفتیم!*بر روی نوک پا نزدیک میشه و وارد یک بدن میشه*

خوبه بابام نفهمید.

: ببینم دخترا داداشتون اون داره مشق مینویسه یا داره بازی کامپیوتری میکنه؟

یعنی تو واقعا فکر میکنی من همچین کاری میکنم؟ پدره ی احمق!

کارین: داره مشق مینویسه. ولی ظاهرا مسئله ای که داره مینویسه اینقدر سخته که مغزش اتیش گرفته.

کارلا: درسته. اون واقع اداره تلاش میکنه این مسائل ریاضی دبیرستان رو بفهمه. ولی مثل اینکه معلمه خوب توضیح نداده چون تا چند لحظه پیش از تو اتاقش بو ی گوگرد میامد.( ظاهرا این فرد ناشناسمون به طرز عجیبی خنگه)

پدر گران قدر فرد ناشناس(توصیفم تو حلق ماریا):خبر دارید که وقتی برید دبیرستان درس هایی مثل شیمی هم به درساتون اضافه میشن و خب در این نوع مواقع اتفاقاتی مثل اتیش زدن اتاق خوابت یا اب شدن کت بابات یا عوض شدن یهویی رنگ مو یا پر شدن اتاقت با بوی گند تخم مرغ گندیده رخ میدن.

بوم!

پدر گران قدر: دیدین گفتم؟

کارین: ابله. این صدا از تو حیاط میاد.

جیززززززززز.....

پر گران قدر: ولی این صدا قطعا از حیاط نبود. هوی دیمین؟ اون بالا داری چه غلطی میکنی؟

کارلا: بابا! اذیتش نکن!

(بله و دیمین قصه مون مثل برق گرفته ها وارد پذیرایی میشود)

(راوی)

دیمین وارد پذیرایی میشود. و روی یک مبل میشینه.

دیمین* در حالی که روی مبله و هلاکه* خواهش تا یک مدت وارد اتاقم نشید تا سوختگی های توی اتاقم رو پاک کنم.

پدر: چی به سرت اومده چرا ظاهرت مثل برق گرفته ها شده؟(موهات سیخ شده)

دیمین:......ادامه دارد..............

خانواده دیمین خانواده عجیبی هستند. و فکر کنم این جو عجیب و خنده دار تا چند پارت بر فضای رمان حاکم باشه.........