مأموران مخفی پارت ۱
سلام جیگر های من❤️
این شما و این داستانم به اسم مأموران مخفییییی🙌🙌🙌
این داستان همه پارت های نوشته و آمادست💋
پس از پارت اول لذت ببرین💙
درینگ....درینگ.....درینگ....درینگ
از زبان 👅 مرینت
گوشیمو برداشتم و الارمش رو قطع کردم
به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت۸و۵۵دقیقس😱
ؤاااااااای امروز روز اول کارمه چرا خواب موندم🥺
سریع لباس هام رو پوشیدم و به سمت سر کار رفتم
هیجان زده بودم چون داشتم به آرزوم میرسیدم 🤩
از بچگی دوست داشتم مامور مخفی بشم
رسیدم سر کار که به یک پسره بر خورد کردم😐
گفت هی دریا خانم حواست کجاست؟
-دریا؟
آره دریا چون موهات آبیه.مشکلی داری😏
-ن..نه و..وو..ولی ....
حرفم رو قطع کرد گفت مال کدوم بخشی؟
-بخشq,w
وااای خدای من نکنه تو همکار منی؟
یک دفعه صدای بلندی اومد
آگرااااااااااااااااست.....دوپن چنگ گگگگگگگگگگگگگ...میاین یا یه گوله حرومتون کنم؟😡🤬
بهتره بریم آناناس😏😁
-آناناسسسسسسسس😳
چطور تو بهم میگی دریا بعد من بهت نگم آناناس😏
-اَه بس کن اصن🙄بیا بریم تا خانم رییس مارو زنده به گور نکرده😐
موافقم بیا بریم😐
خانم رییس:هوووووی کجا ؟
🐞اومدیم داخل خب🙄
ساکت این چه لباسیه پوشیدی هان؟
نمیدونی هیچ کس حتی رییس ها هم حق ندارن اینجوری لباس بپوشن😡
🐞-خانم یقم که به گردنم چسبیده،شلوارمم که بلنده کجام نا مناسبه؟تازه خودتون هم یقه هفت پوشیدین ، دامن کوتاه پوشیدین زیرش ساق جورایی نپوشیدین 😐😐
آم....آ..م....🙄گمشو برو بیرون🙄😐
آناناس دستشو گذاشت درو گردنم و به رییس گفت:خانم سخت نگیرید این همینجوریه😏
🐞بله😳من؟چطور جر.....
رییس حرفمو قطع کرد و گفت:باشه اینبار میبخشمت🧐
این پارت تموم شد🤩
لایک ❤️ و کامنت 💭 فراموش نشه
♥️